سه‌شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵

هستی 3

سعید و هستی اون روز بعد از ظهر با هم به خونه ای رفتن که قبلاً هم با هم اونجا تنها بودن. اول سعید رفت بالا و بعد از چند دقیقه هستی هم اومد. سعید دقیقاً برعکس دفعه قبل که حتی دست به هستی نزده بود، این بار به محض بستن در پشت سر هستی اونو همون جا بغل کرد و مشغول بوسیدن شدن. سعید همون طور که لبای خوشگل هستیو می خورد از پشت هم دستشو انداخته بود زیر باسن هستی و باهاش ور می رفت. هستی که هیکلش هم نسبت به سعید ریز تر بود یهو دید رو هواست و سعید داره می برتش تو اتاق خواب. تو اتاق که رسیدن، هستی گفت بذار لباسامو در بیارم که تو بوی عطر نگیری. سعید هم قبول کرد و روی تخت دراز کشید و محو تماشای لباس در آوردن کسی شد که حالا همه وجودشو در بر گرفته بود. هستی هم که می دونست داره با سعید چیکار می کنه، با لوندیه خاصی لباساشو در آورد و با شرت و سوتین مشکی و توریش اومد روی سعید دراز کشید و شروع کرد به لیسیدن بدن سعید. سعید هم از پشت دستشو کرد توی شرت هستی و شروع کرد به ور رفتن با باسن هستی. هر دو حشریه حشری شده بودن و مثل ندید بدیدا به هم دست می زدن. بعد سعید هستی و بر گردوند و شروع کرد به خوردن و لیسیدن بدن هستی. از گردن و زیر بغل و سر سینه ای که هنوز توی سوتین بود شروع کرد و بعد سوتین رو باز کرد. هستی هم با حرفای سکسی و لحن صدای حشریش بیشتر باعث می شد که سعید وحشی بشه. کم کم سعید رفت روی شکم و ناف و بعد هم از روی شرت مشغول خوردن کس هستی شد. هستی هم که خیس خیس شده بود و داشت آه و نالش در میومد بند شرتشو که با یک گره بسته بود کشید و شرتشو در آورد. سعید هم به لیسیدن خودش ادامه داد. هستی کم کم آه و نالش به جیغ و داد تبدیل شد و با لرزش خاصی ارضا شد. بعد هستی از سعید خواست که بیاد روشو شروع کنه به کردن. اما قبلش خود هستی پا شد و شروع کرد به ساک زدن برای سعید. بعد از این که خوب کیر سعید رو سر حال آورد خوابید و به سعید گفت بکنتش. سعید هم با یکی دو بار تو کردن سر کیرش و لیز کردن کیرش به راحتی کیرشو تا ته کرد تو هستی. صدای آه و ناله هستی در اومده و سعید با ضربه هاش تخت و داشت می لرزوند. سعید هم نزدیک اومدنش شده بود ولی هستی ازش خواست که روی تخت بشینه و به دیوار تکیه بده تا هستی بشینه روش. سعید هم این کارو کرد و هستی اولش با سرعت کم شروع با عقب و جولو رفتن کرد. هر چی می گذشت سرعت هستی بیشتر می شد و چشاش هم خمار تر تا این که سر سعید رو محکم به سینش چسبوند و چند بار با شدت خودشو تکون داد و بی حال شد. بعد سعید اونو به پشت خوابوند و از پشت کیرشو کرد تو کس هستی. این مدل خوراک سعید بود و هستی هم ازش استقبال کرد. فقط چند بار عقب و جولو رفتن کافی بود تا سعید کیرشو بکشه بیرون تمام آبشو روی پشت هستی خالی کنه
... ادامه دارد

سه‌شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴

هستی 2

خوب خیلی وقت بود که نبودم ... حالا دنباله ماجرای هستی و سعید
سعید و هستی اون روز با این که رو تخت کنار هم نشسته بودن کاری بهم نداشتن و گذشت
تا اینکه هستی با یکی از دوستاش قرار گذاشت که برن مسافرت. این در حالی بود که سعید احساس عجیبی نسبت به هستی پیدا کرده بود. دیگه توی تمام افکار و حرکات سعید رد پای هستی دیده می شد. هر جایی که هستی می رفت سعید هم سعی می کرد اون جا باشه. توی شرکت هر دوشون سعی می کردن که پروژه ها رو با هم انجام بدن و خوب اون وسط هم کلی بهم حال می دادن و از بابت هم هر دو راضی بودن. اما همون طور که نوشتم اون سفر که پیش اومد باعث شد که یه تغییری توی اون روند دوستی سعید و هستی ایجاد بشه. صبح روز پرواز هستی از خونه به سعید زنگ زد و ازش در مورد سفر چند تا سوال کرد. اما طبق معمول از لوندی خودش هم نهایت استفاده رو می برد. مثلاً می گفت الان مشغول لاک زدن به ناخن های پام هستم. کاشکی تو پیشم بودی و برام لاک می زدی و از این حرفا. بعد هستی برای این که لج سعید رو در بیاره می گفت اونجا که برسم اولین کارم اینه که یه کیر خوب پیدا کنم و یه دلی از عزا در بیارم. سعید هم که می دونست هیچ کاری ازش بر نمیاد سعی می کرد خوشو خونسرد نشون بده و باهاش شوخی کنه. خلاصه هستی رفت سفر و برگشت اما وقتی که برگشت با خودش چند تا عکس با بیکینی هم آورده بود و به سعید نشون داد. سعید هم که توی شرکت بود و حسابی با دیدن اون عکسا و این که خود هستی اونا رو بهش نشون داده بود، حشری شده بود، از هستی خواست که با هم سکس داشته باشن. خلاصه اون روز بعد از کلی کلنجار رفتن قرار شد که با هم به همون خونه ای که سعید داشت برن
...