یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۵

تولد مریم

سکس نصف و نیمه با علی رو همین طور ادامه دادم تا این که یه بار توی تولد یکی از دوستام با برادرش آشنا شدم. اسم دوستم مریم بود و اسم برادرش هم امیرحسین. اون روز تولد 17 سالگی مریم بود و من هم که دیگه هیکلم از حالت بچه گونه کاملاً در اومده بود با لباس یه سره مشکی که از همایون برام از اتریش فرستاده بود رفتم مهمونی. لباس بالاش بندی بود و دستامو زیر بغلم لخت بود. اما چون یقش مربعی بود سینه هام اصلاً پیدا نبود. از پائین هم تا بالای زانوهام بود و من هم می دونستم با پاهام می تونم دل هر مردی رو ببرم مخصوصاً اونو پوشیده بودم. آخه مریم از قبل بهم گفته بود که فامیلاشون هم هستن و بیشترشون هم پسرن. اوایل مهمونی مثل همیشه سرد و خشک بود و هی مامان مریم حرف می زد و بقیه گوش می کردن تا این که وقتی همه اومدن نوار گداشتن و شروع به رقصیدن کردیم. آهنگش هنوزم یادمه ... موقع بزن و یه کوبه ... موقع بزنم یه چوبه ... دیگه صبح بی غروبه. یادش به خیر. موقع رقص عین مسجد شده بود پسرا با هم دخترا با هم می رقصیدن. من هم که اصلاً از این شرایط راضی نبودم رفتم سراغ داداش مریم که داشت دنبال یه نوار می گشت. گفتم: آهنگش که خوبه من اینو دوست دارم! امیرحسین گفت: چشم عوضش نمی کنم. پاشد و معلوم بود راضی نیست! گفتم: می خوای با من برقصی؟ جوابی از دهنش در نیومد و به جاش شروع کرد به رقصیدن! من هم همین طور. یه مقدار که گدشت دیدم سه چهار تا دیگه هم مثل ما دارن دختر و پسر می رقصن. تازه داشت می شد مهمونی! وسطای رقص در گوش امیرحسین گفتم: چیزی دارین برای خوردن؟ گفت: مشروب؟ گفتم: آره. آره ولی بابام گفته چون ممکنه کمیته بریزه مشروب رو نذاریم. گفتم: من هم نمی گم بذاریم که. می گم برای من یواشکی بیاری. گفتک بذار ببینم چی کار می کنم. خوشم اومد ازش. مکث نکرد. رفت و چند دقیقه بعد با دو تا لیوان نوشابه اومد که من می دونستم توش نوشابه خالص نیست! لیوان رو داد به من و خودشم هم نشست کنارم. اون شب خیلی مشروبه به من چسبید. قبلاً با علی هم خورده بودم ولی تنها بودیم و خیالمون راحت بود. ولی این دفعه که داشتیم دزدکی لای اون همه آدم می خوردیم یه چیز دیگه بود! تا قبل از شام هی مشروب خوردیم و رقصیدیم. سر شام چشام همه چی رو چهار تا می دید. مریم اومد پیش ما و گفت خوب شما دو تا با هم جور شدینا! امیرحسین هوای هستی رو که داری؟ امیرحسین هم با سر تأئید کرد و بعد مریم یه بوس از گونه امیرحسین کرد و بلافاصله یه نگاه معنی داری بهش کرد! بعد گفت امیرحسین مگه بابا نگفته بود مشروب نباشه؟ معلوم بود ناراحت شده. با این که امیرحسین 3 سال از مریم بزرگتر بود ولی معلوم بود حسابی ترسیده. من سریع پریدم وسط و گفتم: مریم جون من ازش خواستم برام بیاره بعد هم دوست نداشتم تنها بخورم! مریم که معلوم بود ناراحته گفت آخه اگه بابا بفهمه چی؟ امیرحسین هم گفت: خودم بهش می گم. تو ناراحت نباش. خلاصه بعد از شام دوباره رقص و کیک و کادوها بود و من هم کماکان لیوان نوشابه توی دستم بود(!) مامی که زنگ زد برای اینکه ببینه بیاد دنبالم یا نه. مستی کار خودشو کرده بود و من هم الکی و بدون این که کسی بهم تعارف کرده باشه به مامی اصرار کردم که می مونم پیش مریم. اما خودم می دونستم چه مرگم شده! بالاخره مامی رو راضی کردم و بعد به مریم هم گفتم و اون هم که توی عمل انجام شده قرار گرفته بود به ناچار خودشو شاد نشون داد! مهمونا که همه رفتن من شروع کردم به کمک کردن به مامان مریم برای تمیز کردن خونه ولی حالم خیلی خراب تر از این حرفا بود. برای همین یهو سینی لیوان ها از دستم افتاد و همهشون خورد شدن! خودم که زیاد حواسم نبود ولی می دیدم که همه اومدن سراغ منو دارن حالمو می پرسن. دیگه چیزی نفهمیدم تا این که یهو از خواب پریدم و دیدم توی اتاق مریم خوابیدم ولی خود مریم نیست. سرم گیج می رفت. می دونستم مال الکلی که خورده بودم. هنوز مست مست بودم. هموم جا رو تخت چراغ بغل دستم رو روشن کردم و دیدم ساعت 1 نصفه شبه. از جام پا شدم و آروم آروم رفتم بیرون دیدم مریم جاشو روی زمین تو هال انداخته و خوابیده. دیدم در اتاق بغلی من بستس و چراغش هم روشنه. حدس زدم باید اتاق امیرحسین باشه. گفتم در می زنم می رم تو اگه امیرحسین که چه بهتر اما اگر مامان و بابای مریم بودن معذرت می خوام می گم فکر کردم این اتاق مریمه. در زدم و بدون مکث در رو باز کردم. دیدم امیرحسین دراز کشیده رو تخت و مشفول کتاب خونده. امیرحسین با تعجب گفت: سلام. حالت خوبه؟ من خیلی نگرانت بودم. گفتم: آره معلومه! چرا نیومدی پیشم؟ گفت: خواستم بیام ولی مریم نذاشت. گفت تو حالت خوب نیست و شاید دوست نداشته باشی تو این حالت کسی ببینتت. با شنیدن این حرف دیدم وقتشه و بدون مکث زیپ لباسمو از پشت باز کردم و لباسم افتاد. با شرت و سوتین جولوش وایسادمو گفتم: راست می گفته حالم خیلی خرابه. ولی تو حالم خوب می کنی مگه نه؟ امیرحسین داشت شاخ در میاورد. با تته پته گفت: چی کار داری می کنی؟ گفتم: من که مریضم تو باید یه کاری بکنی. خندم گرفته بود. مستی دیوونم کرده بود. دیدم همون طوری توی رختخواب دراز کشیده گفتم: چیه ترسیدی؟ نترس کاریت ندارم. فقط می خوام کنارت بخوابم. بعد بلافاصله رفتم لحاف رو زدم کنار و روی تخت دراز کشیدم دیدم فقط یه شرت پاشه و من هم بدون تعلل شروع کردم به مالش رونم به رونش و با دستم هم شروع کردم با کیرش از روشرت ور رفتن. احساس می کردم وقت پس دادن تمام درس هایی که از فیلم ها و از رابطم با علی گرفتم رسیده. دیگه صبر جایز نبود. با آه و اوه خودم اون رو هم سر حال آوردم و شروع کردم به لب دادن. دیگه نباید اشتباه گذشته رو تکرار می کردم. دلم می خواست از همه نعمت هایی که خدا بهم داده استفاده کنم. امیرحسین هم شروع کرد به ور رفتن با من و سوتینمو به زور از تنم در آورد. شرتم هم با یک حرکت کشید پائین و من هم همین کارو با اون کردم. کیر خوبی داشت. بهتر از مال علی بود هم بزرگتر بود هم خوشگل تر. طاقت نداشتم. رفتم زیر لحاف و شروع کردم به خوردن. نمی دونم چقدر طول کشید اما آقای بی ظرفیت همون جا توی دهنم خودشو خالی کرد. من هم که تازگیا آب علی رو می خودم برام دیگه مهم نبود و به ساک زدنم ادامه دادم تا دیدم کیرش داره کوچیک می شه. اومدم بالا و گفتم: خیلی آتیشت تنده! می ذاشتی 2 دقیقه بشه بعد. خندید و هیچی نگفت. گفتم حالا من با این امیرجسین کوچولو که یه وری افتاده چطوری باید حال کنم؟ امیرحسین گفت: من هنوز می تونم یه کارایی بکنم. گفتم: امتحان می کنیم. و دوباره رفتم پائین و شروع کردم به ساک زدن. یکی دو دقیقه بعد دوباره کیرش بلند شد و من هم خوشحال و بدون معطلی خوابیدم و گفتم نوبته تو شد. فقط یادت باشه که من دخترم ولی اگه تو بخوای می تونم زن هم باشم. ترشوبودنش حالمو گرفت. چون گفت: نه من با کون بیشتر حال می کنم. می خواست تف بزنه که گفتم یا کرم بزن یا خشک خشک بکن. گفن: کرم ندارم تو اتاق. خشک خشک هم که خیلی درد داره. گفتم ولی من به تف ترجیحش می دم! گفت: باشه می رم از تو اتاق مریم کرم میارم. زود رفت و با کرم برگشت و سریع مالید به دور و ور کونم و یه ذره ور رفت تا نرم بشه و بعد هم کیرشو کرد تو. عادت داشتم ولی مال امیرحسین یه بیشتر درد داشت. بالششو گاز گرفتم و تحمل کردم. امیر حسین هم شروع کرد به عقب و جلو رفتن. من هم با دستام از زیر شروع کردم با خودم ور رفتن. کون همیشه اولش خیلی درد داره و بعد از این که تموم میشه آدم احساس می کنه هنوز یه چیزی توشه! موقعی داشت آبش میومد گفت می خوای در بیارم گفتم آره ولی الان نیار چون کار دارم. امیرحسین هم صبر کرد ببینه من می خوام چی کار کنم. گفتم تو دراز بکش روی تخت. همین کارو کرد و من هم نشستم روش ولی کیرشو خوابوندم روی شکمش. دلم می خواست داغی کیرشو حس کنم تا ارضا شم. با چند بار تکون خوردن هر دومون خالی شدیم و وقتی پاشدم برای این که بهش یه حالی بدم یه لیس هم به تخماش زدم که شده بود اندازه نخود! دیگه باهاش حرف نزدم پاشدم خودمو تمیز کردم و لباس پوشیدم و رفتم سر جام خوابیدم. فرداش امیرحسین هر کاری که منو برسونه بابش نذاشت و من با بابای مریم رفتم خونه. شنبه که رفتم مدرسه با دیدن مریم بوی کرمی که باهاش امیرحسین منو کرده زد زیر دماغم و حالم خراب شد. مریم گفت چرا بیخودی می خندی؟ گفتم یاد یه موضوعی افتادم که بعداً برات تعریف می کنم
...
اگه دیر به دیر میام دو تا دلیل داره. اولیش این که هم سر کار می رم هم شوهر داری می کنم. دومیش هم اینه که برام کامنت کم می ذارین. خیلی کم

۱۱ نظر:

Arash گفت...

hasti aziz salam,khoda ghovat aziz. ziyad be del nagir...in rasm zamoonast,bayad ashegh bashi ta napoosi...begzarim,omidvaram khosh bashid va khoram...dar panahe hagh!
bedrood...
ARASH

ناشناس گفت...

salam khaste nabashi ishala vaghte bishtar ham peida bokoni komak khasti maro ham khabar kon albate agar Komak be to bashe fekr konam faghat kareto ziad kone ghorbanat
ILIA

ناشناس گفت...

be manzore mobareze ba filter va afzayeshe keyfiyate weblogha weblogi tasis kardam be adrese :http://sexygroup.blospot.com ta tamame dostane webloge seksi nevis dar 1 majmoe faaliyat konan...
sekse_nojavan@yahoo.com

Unknown گفت...

salam khanoomi

khubi?

merc az commentet

movafagh bashi
ham to karet ham to shohardarit ham to zendegit

bye

ناشناس گفت...

hasti joon salam rastesh man avalin kasi boodam ke vasat comment gozashtam ama alan mibinam nist, nemidoonam chera, dar har soorat omidvaram khosh bashi hamishe va khaste ham nabashi chon vojoode to vase selam o moslemin vaghean mofide lol
fadaye lapat
Arash kirr tala

ناشناس گفت...

salam, in arashe kie? che cherto pertaei minevise. tohin nakarde basham. begzarim. comment ke nadari chand dalil dare. 1. to aslan javabe offe maram nemidi, va hamoonaei ke off mizaran commentam mizaran! 2. tooye matalebet ye chizi bezar ke javab dadani bashe, be ebtekare khodet. bokhoramet....

ناشناس گفت...

salam hasti jan
khaste nabshi
baba yekam zodtar upkon
khili dir be dir upmikoni
gorbonet beram

ناشناس گفت...

salam, dastane ghashangi bood, mer30

ناشناس گفت...

man kheyli dooost daram ye sex dashte basham. tahala ham nadashtam. Eyne khodetooonam. felan ke ba khodam var miram. rahnamaEE konid :D

ناشناس گفت...

vaghean ke khuf hal kardi;)

Unknown گفت...

من میتونم کمکتون کنم.باهام تماس بگیرین.۰۹۳۸۷۲۰۴۴۸۱