شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۵

مامی و بابا

حشری کردن دخترا همیشه یکی از دغدغه های شما پسراست! اما دوست پسرای من همیشه از این یک کار معاف بودن. چون به قول یکی از دوستام من خودم بمب حشریتم! خوب می خوام برگردم به خیلی وقت پیش. به 22 سال قبل. یعنی زمانی که من 11 ساله بودم. یکی دو سال از بلوغم گذشته بود ولی از بلوغ چیز زیادی نمی دونستم. خونه ما نسبتاً بزرگ بود و اتاق خواب من و خواهر و برادرم از اتاق خواب مامی و بابام دور بود. همیشه این سوال تو ذهنم بود که چرا مامی و بابا باید جدا بخوابن. هر وقت هم از مامی می پرسیدم بحث رو عوض می کرد. تا این که پای یه دونه از کسایی که فیلم کرایه می دادن به خونه ما باز شد و من با دیدن بعضی از فیلم ها البته یواشکی تازه متوجه این موضوع شدم که تخت خواب فقط برای خوابیدن نیست! بعد از اون خیلی بیشتر کنجکاو شدم که ببینم همه آدما مثل هنرپیشه های تو فیلما هستن یا نه! واسه همین خونه هر کی که می رفتیم من یه سر هم به اتاق خوابشون می زدم تا ببینم چه شکلیه و برای خودم هنرپیشه ها رو روی اون تخت ها تجسم می کردم. یه روز عصر که تو خونه تنها بودم یه فیلم دیدم به اسم میدنایت کابوی که به نظر من صحنه های حشری کننده ای داشت. اون روز بعد از دیدن اون فیلم حالم یه جوری شده بود و تو دلم آشوب شده بود. شب موقع خواب همش صحنه های فیلم تو ذهنم بود و نمی تونستم بخوابم. بعد از یکی دو ساعت این ور و اونور شدن تو تخت خوابم با صدای خنده مامی کنجکاو شدم که چطور هنوز بیداره. پا شدم رفتم سمت اتاق خوابشون ولی از همون دور دیدم که چراغشون خاموشه واسه همین گفتم احتمالاً دارن می خوابن و اومدم برگردم که صدای مامی رو دوباره شنیدم
!آآآآآخ خ خ خ ... یواش عزت-
تعجب کردم . وایسادم و گوش کردم کردم
!این طوری که سینمو زخم می کنی بابا یه ذره آروم تر-
با شنیدن این حرفا یاد فیلما افتادم یواشکی خودمو به درد اتاق نزدیک تر کردم
مامی: عزت شُستیش؟
عزت: آره بابا
مامی: حالا چه خبرته امشب خیلی آتیشت تنده؟
!عزت: با این شرتی که تو پوشیده امشب بابا بزرگتم الان تو قبرش راست کرده
!مامی: بی تربیت! یه دفه نشد من و تو با هم سکس داشته باشیم و تو بی تربیتی نکنی
عزت: خوب حالا بیا عزیزم
مامی: بخورم برات؟
عزت: آره
با شنیدن این حرفا از یه طرف حشری شده بودم و دلم می خواست ببینم چه خبره و از یه طرف هم می ترسیدم. بالاخره دلمو به دریا زدمو یواشکی سرمو بردم جولو نگاه کردم. چیز زیادی معلوم نبود. اما سایه مامی رو می دیدم که رو بابا خم شده و سرش هم بالا و پائین می ره. کم کم صدای آه و اوه بابا در اومد و شروع کرد به ور رفتن با بدن مامی. مامی هم خودشو به بابا می مالید و سرشو بالا و پائین می کرد
عزت: ملیحه بسه بیا بشن روش
مامی هم بلند شد و نشست روی بابا. یه ذره مکث کرد و بعد شروع کرد به بالا و پائین رفتن. از اینجاش برای من آشنا بود چون تو فیلما دیده بودم. واسه همین حالم دیگه بد شده و کلم داغ داغ شده بود. بی اختیار دستم رو بردم تو شرتم و دیدم خیس شدم. اون موقع فکر کردم تو خودم جیش کردم ولی انقدر حالم خراب شده بود که همون جا وایسادمو به دید زدنم ادامه دادم. مامی صداش در اومده بود و بابا هم هی می گفت جوووووووووووووون. بعد بابا گفت: مَلی پاشو داره میاد. مامی هم پاشد و با دستش کیر بابا رو گرفت و تکونش داد. چند لحظه بعد بابا یه صدایی شبیه نعره از خودش در آورد و مامی هم همزمان شروع کرد به صدا در آوردن از خودش. بعد مامی پاشد و رفت به سمت دستشویی و توالتی که ته اتاق بود. بابا هم خم شد و چراغ بغل دستشو روشن کرد. اون موقع برای اولین بار تو زندگیم کیر دیدم و از همون موقع هم دیگه نتونستم ازش چشم پوشی کنم!کیر بابا خیلی گنده بود و من که تا اون موقع اصلاً کیر ندیده بودم نمی تونستم تصور کنم که یه کیر می تونه چقدر باشه. بعد بابا خودشو با دستمال پاک کرد و چراغ خاموش کرد. مامی هم بعدش اومد و این دفعه آروم گرفتن خوابیدن! اما من اون شب تا صبح نتونستم بخوابم همش صحنه ای که کیر بابامو دیدم جولوی چشم بود. فرداش تو مدرسه ماجرای شب قبل رو برای عسل هم کلاسیم تعریف کردم. البته عسل یکی دو بار کیر داداششو دیده بود ولی چیزی که من براش تعریف کردم تا حالا براش اتفاق نیفتاده بود
...
ادامه داره

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

از خوندن داستانهای سکسیت لذت می برم. ادامه بده بمب حشر عزیزم.

Arash گفت...

سلام هستی عزیز.ازاینکه بمن سر زدی ممنون.متاسفانه من فیلتر شدم و حالا هم فرصت بازسازی رو ندارم. اما امیدوارم بزودی مشکلات تموم بشه وبتونم به حالت عادی برگردم.ولی زمان میبره.راستی داستانت زیبا بود.ادرس جدید سایت رو ویا قبلی ها رو لطفا لینک کن.اما متاسفانه نمیتونم زود به زود اپ کنم.مرسی عزیز
roozhayman21@yahoo.com
www.web-neveshte21.blogspot.com

Arash گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Arash گفت...

tanks alot,dear Hasti.takecare....

ناشناس گفت...

salam.
man vahid hastam az bache hay eorkut.
plz baram mail bezan.
afsorde_bi_id@yahoo.com
khoshal misham ba ham bishtar ashna beshim.
babye.

Unknown گفت...

hasti khanoom

mamnoon az nazaret

migam age addresse jadid dari behem bede

bye

ناشناس گفت...

salam. khaste nabashi, mamnoon.

ناشناس گفت...

rasti yadam raft begam. FILTER shodi moteassefane.

ناشناس گفت...

Bombe hashar chera dige neminevisi?

سكس با مامان جونم گفت...

salam khobin hasti jan adsars man avz shode bham sar bzan rasti nvasthat khili jalb bod.